پرسش :

دختری ۲۵ ساله هستم با داشتن پدری کاملا بی مسئولیت وخوشگذران. با همه سختی ها درسم را ادامه دادم و با مخالفتهایش کار هم پیدا کردم. به خاطر اعتیادش، خوشگذرانی هایش وخیلی رفتارهای دیگری که دارد، از ازدواج با کسی که نه سال دوست بودم منصرف شدم. همه احساس و عشقم را از من گرفت. الانم که سه سال از جداییم میگذرد خودم را به کارم مشغول کردم. واقعا خسته شدم. هر خواستگاری هم که میاد چون مهریه را بالا میگوید فرار میکنند. در حالی که من با مهریه بالا مخالفم. ولی نمیتوانم حرفی بزنم. حتی به پوششم که در حد معمولی است گیر میدهد.


پاسخ :
از مشکلی که برای شما به وجود آمده بسیار متأثر شدم اما شما باید بدانید که پدر شما یک بیمار شخصیتی است و مشخص نیست ریشه این گونه رفتارهای ایشان از کجا نشأت می گیرد از مشکلات دوران کودکی، از برآورده نشدن انتظارات و خواسته هایش در خانه و... .

بنابراین همانطور که در بیماری جسمی نیاز به درمان و گذراندن مدت درمان است در مشکلاتی که از پدرتان مطرح کردید هم نیاز به ارجاع به روان پزشک یا روان شناس است و گذراندان دوره های روان درمانی بسیار مهم است. لذا سعی کنید از روش های مناسب مانند گفتگو با مادر، یا واسطه هایی مانند عمو و.... سعی کنید پدر را به روان شناس ارجاع دهید و برای ترک ایشان هم باید با گروه های معتادان گمنام آشنا شوند.

 بی شک کسی که مصرف مواد دارد هیجانات و احساسات منفی و مثبتش در گرو تأثیر مواد است و بدبینی ها و سخت گیری هایش هم تحت تأثیر مواد است لذا شما باید با افزایش ظرفیت و مراجعه حضوری خودتان به مشاور، وضعیت افسردگی خود را با کمک مشاور درمان کرده و با صبر و حوصله در مورد پدر تصمیم بگیرید. البته در طولانی مدت شما باید برنامه ریزی دقیق برای فاصله گرفتن از محیط خانه داشته و با ازدواج مناسب زندگی مستقلی را شروع کنید.

البته رضایت نسبی پدر را به هر نحو که شده کسب کنید و با چشمانی باز و با کمک مشاور ازدواج کنید اما اگر مورد مناسبی که از نظر منطقی و نه احساسی به منظور ازدواج به صورت رسمی اقدام کرد و شما به نحوی نتوانستید پدر را راضی کنید با اقداماتی مانند درخواست از مشاور برای صحبت با پدر و در نهایت اقدام حقوقی انجام دهید.

منبع: www.soalcity.ir